کد مطلب:149872 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:254

خاتمه در بیان قوت ایمان و اراده ی حسین بن علی
[1] .

از بیانات سابقه معلوم گردید كه از اول ظهور اسلام و دعوت به عقیده ی توحید، تنازع و مخالفت، میانه ی پیغمبر اكرم و ابوسفیان و امیرالمؤمنین علی (ع) و


معاویه و حسین (ع) و یزید، سلسله ای از منازعات میانه ی عدل و ستم و حق و باطل بود. و علما و سیاسیون بنی هاشم، یا حزب علوی، كوشش داشتند كه قوانین عقل و اسلام نافذ و پایدار گردد؛ چنان كه حزب اموی و رؤسای بنی امیه برای تأسیس سلطنت مطلقه كوشش داشتند. و معلوم است هر یك از افراد برجسته ی این دو حزب - كه در پیشرفت و نفوذ مرام خود كوشش می كردند - در اثنای معارضه و مبارزه، آثار روحی و ملكات نفسی خودشان را به اندازه ی سعی خود بروز می دادند. موضوع بحث ما این است كه آنچه از آثار عظمت و عزت نفس از حسین بن علی (ع) در این فداكاری مهم، در مرام اسلام بروز كرده، به طور اختصار به آن اشاره بنماییم: اگر فضائل نفس را به دقت بنگریم، از یك فضیلت با اهمیت، یعنی از فضیلت ایمان قلبی به خداوند حكیم دانای قادر - كه این ایمان اثر نظر دقیق به مصنوعات الهی و حكمت ساریه در عالم وجود است - طلوع و نمو می كند و در حقیقت این فضیلت سرچشمه ی فضائل است و از نفس، جبن و نفاق و ریا و متابعت باطل را دور می كند، و از این فضیلت و ایمان - كه نشانه ی استقلال و حریت نفس است از قید اسارت اوهام و خرافات و باطل - دو فضیلت دیگر، یعنی فضیلت امر به معروف، یعنی دعوت به نیكوكاری، یا استقلال و قوه ی اراده، و فضیلت نهی از منكر، یعنی نصیحت برادران انسانی كه از زشتی دوری كنند، یا استقلال رأی و حریت آن، بروز و ظهور می كند.

حسین بن علی (ع) در روز عاشورا - كه روز تهاجم بلاد و شدائد بر او بود - فضائل سه گانه را، كه سه ركن فضیلت اجتماعی است، كاملترین و بهترین مظهر بود. آثار استقلال نفس و استقلال اراده و رأی، كه از خصائص نابغه های دنیا است، از روز اول نهضت او در وجود كریمش پدیدار بود. جز خداوند حكیم و توانا، موجودی را اعتماد و وثوق نداشت. مصائب و


بلاها را اراده ی خداوند تعالی، و تحمل آن را مصلحت خویش می دانست و می گفت: «لأرجوان یكون خیرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا.» و در ضمن نامه ی وصیت خود، كه به محمد حنفیه تسلیم كرد، می فرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة محمد (ص) ارید الامر بالمعروف و النهی عن المنكر.» و در نهی از ستم و اعمال جائرانه ی بنی امیه و یزید، علاقه مندی او به حفظ جامعه ی اسلامی و متانت قوانین اسلام و استقلال رأی، از وجود كریمش به روشنی ظاهر است. حقا و از روی تحقیق علمی، بدون تأثر از عقیده ی موروثی، به نظر انصاف، سیره ی مباركه ی این شهید راه عدل را می نگریم، اعتراف به عظمت نفس و ارجمندی فكر و نبوغ او می كنیم؛ و باید سیره ی شریفه ی این شهید، برای مسلمین بهترین معلم و هادی راه تقوی و فضیلت باشد.



[1] و در خاتمه، اين نكته نيز ناگفته نماند كه جنايات و حركات ناهنجار يزيد بن معاويه به حدي بوده است كه جاحظ با اين كه به گفته ي مسعودي در مروج الذهب (ص 135، ج 4، ط مصر) عثماني بوده، و با انحراف مشهور، در يكي از رسائل خود كه در صفات 80 - 72 جزء سيم عصر المأمون درج گرديده است، مي گويد: «فالفاسق [يزيد] ملعون و من نهي عن نهي الملعون فملعون.» وليكن مهاجر عاملي در كتاب ذكري الحسين (ص 169، ج 1، ط صيدا) در طي كلمات جاحظ كه از كتاب ادب الجاحظ (ط مصر) تأليف حسين سندوبي، نقل مي نمايد، عبارات عربي فوق را چنين ضبط مي كند: «فالفاسق ملعون و من نهي عن شتم المعلون ملعون.» و جلال الدين سيوطي در تاريخ الخلفاء مي نويسد: «لعن الله قاتله [قاتل الحسين] و ابن زياد و يزيد ايضا.» و طي قصيده اي كه در نامها و سنين فوت خلفا ساخته است، مي نگارد: «ثم اليزيد ابنه اخبث به ولدا / في اربع بعدها ستون قد قبرا»؛ يعني زمامدار توده، پس از معاويه پسرش يزيد بوده، و چه ناشايست فرزندي مي بوده، و در سال 64 هجري خاك تن ناپاكش را در ربوده. و ابوحامد محمد غزالي (متوفاي 505 ه) در تأليف خود، احياء العلوم (ص 113 - 112، ج 3، ط 1، اسلامبول) تحت عنوان «اللعن»، نسبت به لعن يزيد اشكالاتي وارد ساخته و فقيد سعيد علامه حاج سيد حبيب الله خوئي آذربايجاني در تأليف خود، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (ص 245 - 243، ج 6، ط 1، تبريز) به اجوبه اش پرداخته. و در پايان گفتار، اين هم ناگفته نماند كه آقاي شهرستاني در نهضة الحسين (ص 14، ط 2، بغداد) مي نويسد: «يزيد بن معاويه سه سال تقريبا حكمراني كرد. در سال نخستين، يعني سنه ي 61 ه، وسائل حدوث وقعه ي طف را با آن شكل اسفناك فراهم نمود، و در سال 63، سپاهيان وي پس از جنگ شديد با مردم مدينه در «حرة» (به فتح حا، جايي در خارج مدينه بوده كه وقعه ي حرة در آن جا رخ نموده)، سه روز مدينه ي منوره را به جهت نقض بيعت و انكار كردن اهالي آن شهر، مر كارهاي ناشايست يزيد، قتل و غارت كردند. و در اواخر عمرش، يعني در سال 64 ه، به حصار كعبه ي معظمه، جهت برانداختن عبدالله زبير، كه بر بيعت وي تن در نداده بود، حكم داد، و در اثناي محاصره در چهاردهم ربيع الاول از سال شصت و چهارم هجري، مطابق دهم نوامبر از سال 683 ميلادي، هلاك شده.» اه. به اختصار.